پرتال مشاغل ایران

آگهی رایگان

info
یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست کس نمی​گوید که یاری داشت حق دوستی لعلی از کان مروت برنیامد سال​هاست شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار گوی توفیق و کرامت در میان افکنده​اند صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست زهره سازی خوش نمی​سازد مگر عودش بسوخت حافظ اسرار الهی کس نمی​داند خموش   دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد کس به میدان در نمی​آید سواران را چه شد عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد از که می​پرسی که دور روزگاران را چه شد